در اين آتشكده آتش افروز تويي
دراين غم كده ام نغمه بر افروز تويي
در آن ميكده من مي خوار تو بودم
در آن آشفته سرا من غمخوار تو بودم
تو اي سرو چمن زار
تو اي رونق بازار
*****
من درين فكر بودم
كه تو آني
آن ساقي لب تشنه
گويي در خواب بودم
ولي تو تشنه تر از هر تشنه اي
صدايت با موج گيسوانم درآن باد يكي شد
نگاهت با نگاهم تلاقي كرد يكي شد
دلم لرزيد
نگاهم ماند بر نگاهت
حلقه زد اشك بر بر ديوار صدايت
****
ديدي كه چطور رفت
بيچاره پريد از لب ديوار نگاهت
چطور شد كه پريشان شد و بيمار و گرفتار
گم گشت روياهاي ديروز
سياه گشت آرزوهاي فرداي
به ياد برگهاي خزان كرده
آن سر پرچين
به ياد خنده هاي خشكيده بر لبهاي سيمين
ترسم از عشق شقايق هاي عاشق
ترسم از نگاه بي عشق زاهد
*****
لبخند زنم به هرچه پيش آيد
هرچه آْيد خوش آيد ...
گرچه گويي تلخ تر از زهر است
زهري كه ياري دهنده مرگ است
حكمت است
مهر بر لب خورده ام
****
اين گونه نگاهم نكن
من از ديار غربتم
همان دياري كه فراموشش ساخته اي تو
اما كنون
هرچه انديشه كنم
راهي جز آن ديار نيست ...
نوشته شده تسط قلب یخی